این باره از پیامبر اکرم، صلّی اللَّه علیه وآله، نقل است که: «هیچ بنده ای مؤمن نیست تا اینکه من نزد او از زن و فرزند و مال و همه مردم محبوب تر باشم.» و در روایتی آمده است: «از خودش». [1] .و در حدیث دیگری می فرماید: «خدا را به خاطر نعمتهایی که به شما داده دوست بدارید و مرا به خاطر دوستی خدا.» [2] .حاصل آنکه دوستی و محبت به اولیای حق همان مسأله محبت به خداست، عشق ورزیدن به اهل بیت، علیه السلام، همان عشق ورزیدن بهمقام ربوبیت است و درحقیقت دوستی اهل بیت، علیهم السلام، حکم پلی را دارد که عاشق را به سوی حق و حقیقت هدایت می کند.حافظ نیز سرمنشأ عشق و راه وصل را در جمال یار جستجو می کند و جمال یار را بازتاب جمال حق در عرصه آفرینش می داند. طی این سلوک و وجود روح افزای محبوب به عاشق حیاتی دوباره می بخشد و اثر فنا را در وی می زداید و نامش را برای ابد در جریده عالم ثبت می کند.هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام مااکنون می خواهیم بدانیم چه کسی می تواند بر فردی مثل حافظ اثر بگذارد و اساساً انسان کامل در عصر حافظ چه کسی بوده است؟آیا مشایخ شهر که الگوی عوام به عنوان یک انسان کامل بوده اند می توانستند الگوی حافظ باشند؟ به طور یقین پاسخ منفی است.نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار که در مشایخ شهر این نشان نمی بینمنشان انسان کامل و در لسان حافظ (مرد خدا) عاشقی است و خواجه عشق را در مشایخ شهر نمی بیند.زاهد ظاهربین نیز از نمادهای منفی شعر حافظ است. زاهد فقط به ظاهر می نگرد و از باطن و نهانخانه دل